زن مرد

فرهنگ معین

(زَ مَ ) (اِ. ) ازدواج .

گویش مازنی

/zan mard/ نهری که از رود هراز آمل منشعب می شود

پیشنهاد کاربران

زن مرد ؛ نکاح. ازدواج. ( ناظم الاطباء ) .
زن مرد ؛ زنی چون مرد به خلق و خوی و معرب این کلمه زنمردة است. رجوع به محیط المحیط ص 890 و زن مرده شود.

بپرس