زن خواستن ؛ خواستگاری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . زن بردن. زن کردن. عروسی کردن. نکاح کردن. ازدواج کردن. کسی را به زنی اختیار کردن. ( ناظم الاطباء ) : تو چرا عبا می پوشی و برد نمی پوشی یا چرا کنیزک میخواهی و زن نمی خواهی. ( کتاب النقض ص 440 ) .
زن خواستن: ازدواج کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۴ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۴ ) .