زن جلب
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
کسی که زنش فاسد و نابه کار است.
نمونه: قدیر نمی توانست دلگیری خود را از جوره ی برخورد بابقلی بندار، آن هم در چشم نادعلی، پنهان و پوشیده بدارد. قلبش از بیزاری به بندار پر بود. با خود غرید: "ببین چه زنْ جلبی است!"
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳
نمونه: قدیر نمی توانست دلگیری خود را از جوره ی برخورد بابقلی بندار، آن هم در چشم نادعلی، پنهان و پوشیده بدارد. قلبش از بیزاری به بندار پر بود. با خود غرید: "ببین چه زنْ جلبی است!"
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳
زن جلب ؛ دشنامی است مردان را. آنکه زن تباهکار دارد. دیوث. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . قواد و دیوث و کسی که زن خود را به حریف برد. ( ناظم الاطباء ) .