زمین زدن. [ زَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بزمین زدن. به سختی بزمین کوفتن چیزی را. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). بر زمین انداختن شی یا شخصی را. ( فرهنگ فارسی معین ). || بزمین افکندن خصم خودرا در کشتی. شکست دادن حریف را در نبرد. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). مغلوب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || تنزل در بهای چیزی پدید آوردن. سبب تنزل قیمت چیزی شدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).