زمم
لغت نامه دهخدا
زمم. [ زُم ْ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ زام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زام شود.
زمم. [ زَم ْ م َ ] ( اِخ ) چاهی است نزد کعبه... ( منتهی الارب ). چاه زمزم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زمزم شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید