زمجره

لغت نامه دهخدا

( زمجرة ) زمجرة. [ زَ ج َ رَ ] ( ع مص ) غریدن شیر. || ( اِ ) نی که می نوازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، زَماجِر، زَماجیر. ( اقرب الموارد ). || زن زانیه. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آواز نی. || بانگ و فریاد بسیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ساجور و چوب که بر گردن سگ بندند . || عمود آهن میان دو حلقه گردنبند آهنی. ج ، زماجر، زماجیر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بانگ و فریاد.
۲. غرش.
۳. (موسیقی ) نی، نی لبک.
۴. (اسم، صفت ) زن بدکار.

پیشنهاد کاربران

بپرس