زمانت

لغت نامه دهخدا

زمانت. [ زَ ن َ ] ( ع اِمص ) زمانة. رجوع به زمانة شود.

زمانة. [ زَ ن َ ] ( ع مص ) بر جای ماندن. ( منتهی الارب ). زمن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) حب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). حب. دوستی. ( ناظم الاطباء ). || بر جای ماندگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تعطیل قوا. ( از اقرب الموارد ): علاج الاقعاد و الزمانة. رجوع به کتاب ثالث قانون ابوعلی چ تهران ص 321 یازده سطر به آخر مانده شود. || ( اِ ) آفتی در حیوانات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آفت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

زمانه

پیشنهاد کاربران

بپرس