زمان دادن

پیشنهاد کاربران

هنر زمان دادن به خود این است، که با خودتان در صلح باشید و اظهارات واضحی برای خود بگویید، که آنها درست باشند. برای خود ارزش قائل باشید و به ادراک و قدرت آن هم نیز ایمان بیاورید. ذهنیت آرامش و آسایش را بشناسید و به خود اجازه ندهید، که درنگ کنید و همیشه به اندازه کافی استراحت را برای خود بوجود بیاورید. این افراد وقت خود را به طوری صرف می کنند، که باعث طولانی شدن عمرشان می شود و از ویژگی های شخصیتی خود هم نیز آگاه هستند. آنها می توانند، خود را ابراز کنند و به چیزی که در زندگی خود به دست آوردند و به آنچه قبلاً به دست آورده بودند، هم افتخار کنند و آنها صرفه جویی می کنند. رضایت نقش مهمی دارد: اثبات و ادغام خود در جامعه و خانواده و نه انحراف از شخص خود می باشد، که این شخصیت را بوجود میاورد. واقعیت این است، که مردمی که خوشحال هستند، با کمال عزت به شما اجازه آزادی نیز می دهند و خودشان هم انسان هایی آزاد هستند. ما می توانیم، همچنان و همیشه از عبارات شگفت انگیزی استفاده کرده و قلب خود را به سوی آزادی و افراد باب میل خودمان باز نماییم.
...
[مشاهده متن کامل]

تکتم کمانی

درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن :
چوضحاکش آورد ناگه به چنگ
یکایک ندادش زمان درنگ .
فردوسی .
زمانه ندادش بر آن بر درنگ
به دریا بس ایمن مشو از نهنگ .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
زمانه زمانی ندادش درنگ
شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ .
فردوسی .
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ .
فردوسی .
|| اقامت دادن . سکونت دادن . مسکن دادن . جا دادن :
بدین خانه امشب درنگم دهی
همه مردمی باشد و فرهی .
فردوسی .

داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن :
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی.
زمان دادن: مهلت دادن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۳۰ ) .
زمان دادن ؛ کنایه ازمهلت دادن و فرصت و نوبت دادن است. ( آنندراج ) . مهلت دادن. فرصت دادن. امهال. تمهیل : و سه روززمان دادم اگر از پس سه روز از این مخالفان کسی را در این پادشاهی بگیرم البته بکشم. ( ترجمه طبری بلعمی ) . هارون آن شب که بمرد خواست که خیشوع را بکشد، گفت : یا امیرالمؤمنین مرا زمان ده اگر فردا بهتر و خوشتر نشوی مرا بکش و آنچه خواهی بکن. ( ترجمه طبری بلعمی ) . عبداﷲبن عبداﷲ گفت : چه کنید از دور نشسته اید واو ( ملک سند ) را زمان همی دهید تا همه جهان را بر خویشتن گرد آورد. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

هندوان راسر بسر ناچیز کرد
رومیان را داد یک چندی زمان.
فرخی.
مده زمانشان زین بیش و روزگار مبر
که اژدها شود از روزگاریابد مار.
مسعود رازی.
گفتم خلیفه فرموده است که ترا پیش او بریم گفت : انا للّه و انا الیه راجعون . اکنون مرا زمان دهید تا باز خانه شوم و کودکان خویش را ببینم و وصیتی بکنم. ( تاریخ بخارا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
از زمانه بترس خاقانی
که زمانه زمان نخواهد داد.
خاقانی.
یکنفس تا که یک نفس بزنم
روزگارم زمان نخواهد داد.
خاقانی.
تقدیراو را زمان نداد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441 ) .
گر از جانور نیز یابی گزند
زمانش مده یا بکش یا ببند.
نظامی.
به قصابی بگذشت ، گوشت فربه داشت ، گفت : از این گوشت بستان ، گفت : سیم ندارم. گفت : ترا زمان دهم. گفت : من خویشتن را زمان دهم ، نکوتر از آنکه تو مرا زمان دهی. ( تذکرة الاولیای عطار ) .
ای فلک در فتنه آخر زمان
تیز می گردی بده آخر، زمان.
مولوی.
در ریختن خون دل اهل زمانه
چشم تو زمان می ندهد دور زمان را.
سیدحسن اشرفی ( از آنندراج ) .

بپرس