زمامدار
/zemAmdAr/
مترادف زمامدار: پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - پیشوای قوم . ۲ - سیاستمدار .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
سیاستمدار، رجل سیاسی، سایس، زمامدار
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بلبل
کسی که رشته امور در دست او قرار دارد
زمامدار در حدیث امام علیه السلام که در زمان جاهلیت بوده به معنی حاکم و فرمانروا است
ساستمداران
سیاستمدار
رهبر - امیر
رئیس جمهور
منظور زمامدار در زمان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و اله و سلم ) حاکم ، فرمانروا بود ☺
امیر ، مهتر
رهبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)