زماع

لغت نامه دهخدا

زماع. [ زَ ] ( ع اِ ) شتابزدگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) سریع و عجول. ( اقرب الموارد ). رجوع به زموع شود. || ( اِمص ) درستی و ثبات عزم و استواری رای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زمیع شود.

زماع. [ زَ / زِ ] ( ع ص ) مرد رسا و درگذرنده در امور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مرد ثابت عزم بر کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

زماع. [ زِ ] ( ع اِ ) جج ِ زَمَعَة. ( منتهی الارب ). ج ِ زمعة. ( اقرب الموارد ). ج ِ زمع و جج ِ زمعة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زمع و زمعة شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس