عیب دار کردن، عاجز کردن، ناتوان کردن، از کار انداختن، ناتوان ساختن، زله کردن، فاقد صلاحیت قانونی کردن
زله کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
زله. [ زِل ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در تداول ، بمعنی ستوه و عجز می آید.
زله کردن ؛ عاجز کردن. زله آوردن. ناچار کردن. به ستوه آوردن. به تنگ آوردن. ستوه کردن.
زله کردن ؛ عاجز کردن. زله آوردن. ناچار کردن. به ستوه آوردن. به تنگ آوردن. ستوه کردن.
زله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن