لغت نامه دهخدا
زل. [ زِل ل ] ( اِ ) آفتاب زل ؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب ؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زل. [ زَل ل ] ( ع مص ) بلغزیدن قوم. ( تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن.( ترجمان القرآن ) ( دهار ). لغزیدن در گل. || لغزیدن در سخن و خطا کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سپری شدن عمر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
زل. [ زُل ل ] ( ع ص ) لغزان. یقال : مقام زل ؛ جای لغزان و کذا زحلوفة زل ؛ جای لغزیدن لغزان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زل. [ زِ ] ( اِخ ) شهری در بلژیک ( فلاندر شرقی ) و بر کنار اسکو واقع است و 14500 تن سکنه دارد. ( از لاروس ).
فرهنگ فارسی
حیوان خرد اندام سفیدی است که هر گاه بمیرد آن را در آب گذارند و آب را سرد کند .
فرهنگ معین
(زُ ) (اِ. ) (عا. ) نگاه خیره و کنجکاوانه یا گستاخانه .
(زَ لّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لغزیدن . ۲ - (اِمص . ) لغزش .
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( زِل ) درخشان؛ تابان؛ ستاره
( زِل ) زُل؛ خیره
( زِل ) زُو زِل بیدِن
ناقص. مثلاً کِل زِل یعنی ضرب دیده؛ ناقص
( زُل ) زِل؛ پِر؛ پِق
دانشنامه عمومی
زل (بلژیک). شهر زل ( به فرانسوی: Zele ) در شهرستان داندرموند در استان فلاندری شرقی در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: زل (بلژیک)
پیشنهاد کاربران
بستنی وانیل با روکش کاکائو خریدم. با اشتیاق نکاهش کردم ویه گاز کوچولو زدم وبهش زل زدم.
آب شد وافتاد!
ذل و ظل وضل با زل إشتباه نگیر!
ذل: خواری.
ظل: سایه.
ضل: گمراهی
ظَلَّ. . . :باقی ماند . . .
... [مشاهده متن کامل]
ضَلَّ: ( راهش ) گم شد ( کرد )
ذَلَّ: ( شخصی را ) خوار کرد، إهانت کرد.
. . .
به دنیا زل نکنید؛ عمرت به فنا میره!
آب شد وافتاد!
ذل و ظل وضل با زل إشتباه نگیر!
ذل: خواری.
ظل: سایه.
ضل: گمراهی
ظَلَّ. . . :باقی ماند . . .
... [مشاهده متن کامل]
ضَلَّ: ( راهش ) گم شد ( کرد )
ذَلَّ: ( شخصی را ) خوار کرد، إهانت کرد.
. . .
به دنیا زل نکنید؛ عمرت به فنا میره!
زِل در زبان لری به معنی فضله موش و پرندگان به کار می رود
زَل در زبان لکی به معنی: نی
زُل zol=زیاده از حد، به تکرار، مکرر، دوباره، باز، پیاپی، پشت سرهم، تکرار شونده، زود زود، بسیار رخ دهنده، بی پایان، بی انتها، خارج از حدود، بی حد، پایان نا پذیر، بیش از حد، و. . . - یک کلمۀ ترکی ( ترکمن=من
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ترک هستم ) است که کاربرد زیادی دارد – برای مثال: ol meny zol g�zzeyar اُل منی زُل گوزِ یار=او من را مکرر ( پیاپی، بیش از حد، و. . . ) نگاه می کند - اُل منینگ اُویمه زُل گلیارOl meniň ���me zol gel��r=او به خانۀ من پیاپی ( مکرر ) می آید - meny zol zol g�zzeme منی زُل زُل گوزِمه = مرا زُل زُل ( پیاپی، و. . . ) نگاه نکن، به من زُل نزن - ol yere zol barma اُل یره زُل بارما=به آنجا زود زود ( بیش از حد، و. . نرو - ، و. . . - bu �ol zol uzynبو یول زُل اوزین= این راه بیش از حد طولانی است
زل به معنی تکان خوردن لرزیدن
زلزله از این واژه است و در عربی وام واژ از زبانهای ایرانی است.
در زبانهای سامی که عربی هم جزء آنها می باشد برابر نهاد های آن که در متن های آشوری و آکدی بکار برده شده است naharmumu; naharmuţu; qat�; r�bu بوده است
زلزله از این واژه است و در عربی وام واژ از زبانهای ایرانی است.
در زبانهای سامی که عربی هم جزء آنها می باشد برابر نهاد های آن که در متن های آشوری و آکدی بکار برده شده است naharmumu; naharmuţu; qat�; r�bu بوده است
زل در زبان لری کهگیلویه و ممسنی به معنی زود، سریع، زرنگ، تند است.
زل بیو یعنی زود بیا
مرد زل یعنی مرد زرنگ و سریع
زل بیو یعنی زود بیا
مرد زل یعنی مرد زرنگ و سریع
زل گیاهی خار دار که بیشتر در جاهای سنگلاخی و کوهستانی زاگرس رشد می کند و مردمان محلی این را گیاه را بصورت آبپز پخت نموده و سپس آب تلخ آن را گرفته وبا ماست مخلوط می کنند و هرچه قدر این ماست و زل بیشتر بماند طعم ومزه اش بیشتر می شود که به آن زِل ماست می گویند.
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که سبز هست برگ هایش تلخ می باشد ولی دارای ساقه ای آبدار وشیرین می باشد که جهت رفع تشنگی بسیار مناسب می باشد.
این نوع غذای محلی بیشتر دربین مردمان لرنشین استان های کهگیلویه و بویراحمد، فارس، چهار محال و بختیاری، بوشهر وایلام رواج بیشتری دارد.
درزمان های قدیم در زمان قحط سالی وخشکسالی مردمانی که دامدار بودند این نوع گیاه را خُرد می کردند و بعنوان علوفه به حیوانات شان می دادند.
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که سبز هست برگ هایش تلخ می باشد ولی دارای ساقه ای آبدار وشیرین می باشد که جهت رفع تشنگی بسیار مناسب می باشد.
این نوع غذای محلی بیشتر دربین مردمان لرنشین استان های کهگیلویه و بویراحمد، فارس، چهار محال و بختیاری، بوشهر وایلام رواج بیشتری دارد.
درزمان های قدیم در زمان قحط سالی وخشکسالی مردمانی که دامدار بودند این نوع گیاه را خُرد می کردند و بعنوان علوفه به حیوانات شان می دادند.
با عرض پوزش [ زیل قره ] بود که زیر قره ارسال شده.
در زبان ترکی [زیر قره ] یا [ زل قره ] به معنی مشکی خالص است . قرابت و نزدیکی معنی زل در گویش مازنی و فارسی و ترکی حاکی از معنی تیزی و خالصی برای کلمه زل است . شاید منظور از گوسفند های نژاد زل هم همان خالصی و بدون چربی و دنبه بودن است.
زل زل نگاه کردن . [ زُ زُ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) :خیره خیره نگاه کردن، بربر نگاه کردن.
در گویش شهرستان بهاباد به جای این، از عبارت زق زق نگاه کردن /zegh zegh/ استفاده می شود.
در گویش شهرستان بهاباد به جای این، از عبارت زق زق نگاه کردن /zegh zegh/ استفاده می شود.
زل ( Zol ) :در زبان مغولی به معنی شانس و اقبال است
در گفتار لری ( میانکوه ) :
ستاره زِل = ستاره پر نوری که دم صبح در آسمان خاوری دیده می شود.
چشم زِل = چشم باز یا درشت
زِل آفتاب = تابش یکراست آفتاب
زِل را شاید در فارسی رسمی زُل می گویند.
... [مشاهده متن کامل]
و شاید واژه ی ظهر از این واژه باشد ( جابجایی حرف ( ر ) ، ( ل ) که زیاد رخ داده است ) به معنای زمان یکراست بودن و بیشترین تابش آفتاب
ستاره زِل = ستاره پر نوری که دم صبح در آسمان خاوری دیده می شود.
چشم زِل = چشم باز یا درشت
زِل آفتاب = تابش یکراست آفتاب
زِل را شاید در فارسی رسمی زُل می گویند.
... [مشاهده متن کامل]
و شاید واژه ی ظهر از این واژه باشد ( جابجایی حرف ( ر ) ، ( ل ) که زیاد رخ داده است ) به معنای زمان یکراست بودن و بیشترین تابش آفتاب
زِل : [ اصطلاح چوپانی ] گوسفندی که دم کوچک و لاغری دارد.
در زبان اصفهانی به معنی فضله کبوتر
در زبان لری بختیاری به معنی
زل زدن
Zel.
زل زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)