زقیه

لغت نامه دهخدا

( زقیة ) زقیة. [ زَق ْ ی َ ] ( ع اِ ) ( از: «زق ی » ) بانگ و فریاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

زقیة. [ زُق ْ ی َ ] ( ع اِ ) ( از: «زق ی » ) توده دراهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). توده دراهم و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

زقیة. [ زَق ْ قی ی َ / زُق ْ قی ی َ ] ( ع اِ ) ( از: «زق ق » ) موی بریده منسوب است به سوی زِق که پوست بریده موی باشد. یقال : حلق رأسه زقیة؛ ای کأنه جُلد مزقق. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

موی بریده منسوب است بسوی زق که پوست بریده موی باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس