زفیان

لغت نامه دهخدا

زفیان.[ زَ ف َ ] ( ع مص ) زفی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

زفیان. [ زَ ف َ ] ( ع ص ) زن کوتاه بالا. || کمان زودانداز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شترماده شتاب رو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

زفیان. [ زَ ف َ ] ( اِخ ) عطاء بن اسید السعدی ، مکنی به ابومرقیال یکی از رجازه عرب. رجوع به معجم المطبوعات و المعرب جوالیقی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس