زفانه. [ زُ / زَ ن َ /ن ِ ] ( اِ ) زبانه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). زبانه. زوانه. زبانه آتش چوب و مانند آنها. ( فرهنگ فارسی معین ). شعله و زبانه آتش. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || آلتی که در میان شاهین ترازو است. ( فرهنگ فارسی معین ). زبانه شاهین ترازو و جز آن. ( ناظم الاطباء ). و آن چیزی است که در میان شاهین ترازو می باشد. ( برهان ). رجوع به زبانه شود.