زفاف

/zafAf/

مترادف زفاف: عروسی، وصلت

برابر پارسی: نخستين شب زناشویی، بی آزرمی، بی شرمی، شب زناشویی

معنی انگلیسی:
consummation, marriage, nuptial procession, consummation of a marriage

لغت نامه دهخدا

زفاف. [ زِ ] ( ع مص ) عروس به خانه شوهر فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). فرستادن عروس به خانه شوهر و عروس و داماد را همبستر کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). عروس را بخانه شوهر فرستادن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن بیش کاین عروس برهنه شود علم
کوس از پی زفاف شد آنک نوا گرش.
خاقانی.
دو شه را در زفاف خسروانه
فراوان شرطها شد در میانه.
نظامی.
به اوزکند مقیم شد از مهم زفاف بپرداخت و مقصود بحصول پیوست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 277 ). زفاف آن کریمه تمام شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 295 ). || ( اِ ) شب عروسی و بیوکانی. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) درخشیدن برق. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زف شود.

فرهنگ فارسی

عروس رابخانه شوهرفرستادن، شب زفاف:شب عروسی
۱ - ( مصدر ) عروس را به خانه شوهر فرستادن . یا شب زفاف شب عروسی . ۲ - ( مصدر ) درخشیدن برق .

فرهنگ معین

(زِ ) [ ع . ] (مص م . ) عروس را به خانة شوهر فرستادن . ، شب ~ شب عروسی .

فرهنگ عمید

هم بستر شدن عروس و داماد برای بار اول.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بردن عروس به خانه داماد را زَفاف گویند.
بردن عروس به خانه داماد را زفاف گویند که در فقه دارای احکامی می باشد.

مترادف ها

spousal (اسم)
عروسی، ازدواج، زفاف

wedlock (اسم)
عروسی، زوجه، زناشویی، زفاف

پیشنهاد کاربران

زفاف از ماده زف ( بر وزن کف ) در اصل در مورد وزش باد و حرکت سریع شترمرغ که مخلوطی از راه رفتن و پریدن است به کار رفته سپس این کلمه بطور کنایه در مورد زفاف عروس یعنی بردن عروس به خانه داماد استعمال شده است .
دوستی کردن =
زفاف نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

بپرس