زغم

لغت نامه دهخدا

زغم. [ زُ غ َ ] ( اِ ) زور. تعدی. زیادتی. ( برهان ) ( آنندراج ). زور. قوت. تعدی. زیادتی. زبردستی. ( ناظم الاطباء ). در کتاب احوال و اشعار رودکی ، ذیل اشعار پراکنده ابوشکور که در فرهنگها آمده آرد:
در کلمه زغم بمعنی زور و تعدی :
زغم به حال حریفان مستمند مکن
چنانکه گر نخوری غم ، زغم نباشد سود.
ابوشکور ( احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1259 ).
ولی دزی این کلمه را در ذیل قوامیس عرب زَغَم ضبط کرده و آرد در ترجمه کتاب مقدس معادل خشم عبری است. ( دزی ج 1 ص 595 ).

فرهنگ فارسی

زور و تعدی و زیادتی و زبر دستی

پیشنهاد کاربران

زغم
زغم = نیروی خرد
مغز 🔄 زغم
آدم = آواز دم دار و یا آواز نیرومند ( رادیو، تلویزون، رسانه ) .
زغم نیروی مغز ( خرد )
زغم نیروی سنجیده شده و نیک و خوب.

بپرس