زغبر

لغت نامه دهخدا

زغبر. [ زَ ب َ ] ( ع اِ ) همگی از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زغبر. [ زَ / زِ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از درخت سرو باریک برگ. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). مرو سفید را گویند و آن رستنی باشد دوایی که اکثر امراض بلغمی را نافع است. ( برهان ). یک نوع گیاهی که مرو سپید نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). فراسیون. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از درخت مرو باریک برگ. ( ناظم الاطباء ).

زغبر. [ زَ ب َ /زُ ب ُ ] ( ع اِ ) زغبرالثوب بالفتح و زغبره ُ بالضم ، پرزه جامه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس