رفیقان من با زر و ناز و نعمت
منم آرزومند یک تا زغاره.
ابوشکور ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437 ).
بزن دست بر شکّر من تکک تک چنان چون زغاره پزد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس ایضاً ).
|| بمعنی گاورس و ارزن هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ژغاره. ژغاله. ارزن. گاورس. ( فرهنگ فارسی معین ). || گلگونه و غازه زنان را نیز گویند. ( برهان ) سرخیی که زنان بر روی مالند. غازه.گلگونه. ( فرهنگ فارسی معین ).زغاره. [ زُ رِ ] ( اِ ) انگشت و زغال افروخته. ( ناظم الاطباء ).