زغار

لغت نامه دهخدا

زغار. [ زَ ] ( اِ ) زمین نمناک و... بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 151 ). بمعنی زمین نمناک باشد. ( برهان ). زمین نمناک و تر. ( ناظم الاطباء ). زمین نمناک. قیاس شود بازغاره و زغاله. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
تو شان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا.
؟ ( از لغت فرس اسدی ص 151 ).
|| زمین شور. ( ناظم الاطباء ) || نوعی از خوردنی و طعام را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || نان ارزن. نان برنج. || عنب الثعلب. تاجریزی. ( از ناظم الاطباء ). || بمعنی سختی و رنج و محنت هم هست. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). ژغار. ژخار. سختی. رنج. محنت. ( از فرهنگ فارسی معین ). || هر چیز که زنگ بهم رسانیده باشد همچو آینه و شمشیر و غیره. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء )... زنگ برآورده بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 151 ). || زغال افروخته. || اضطراب و بی آرامی.( ناظم الاطباء ). || بمعنی فریاد و فغان هم آمده است. ( برهان ). نعره و فریاد و قیل با زای فارسی ( ژغار )... ( شرفنامه منیری ). بانگ و نعره هولناک که ناگه برآید چه از بیم و چه از غضب... آنرا به زای فارسی نیز گفته اند... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فریاد.فغان. داد و فریاد جهت استمداد. ( ناظم الاطباء ). ژغار. ژغاره. ژغاله. فریاد. فغان. ( فرهنگ فارسی معین ). بانگ سخت که از کسی برآید از بیم. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کژت
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و زغار.
ابوالمثل ( یادداشت ایضاً ).
سپهدار توران ز بانگ زغار
بترسید چون سخت شد کارزار.
فردوسی ( از انجمن آرا ).
چنان به عدل تو معمورو ایمن است جهان
که برنیاید هرگز ز هیچ سینه زغار.
شمس فخری ( انجمن آرا ).
رجوع به ژغار شود.

زغار. [ زُ ] ( ع اِ ) خراطین. ( منتهی الارب ). کرم زمین. خراطین. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

لکه تیره رنگ که دراثررطوبت پیدامیشود، لکه چربی
( اسم ) سختی رنج محنت .
خراطین کرم زمن و خراطین

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) سختی و محنت .
(زَ ) ۱ - زمین نمناک . ۲ - لکه یا چربی که در چیزی نمایان باشد.
( ~. ) (اِ. ) فریاد و فغان .

فرهنگ عمید

لکه ای که در اثر رطوبت، چربی، و مانند آن بر روی زمین یا سطح چیزی پیدا شود.
۱. سختی، محنت.
۲. فریاد و فغان، بانگ بلند، فریاد سهمناک.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان سغدی آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

زغارزغارزغار
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_سغدی
زغار در تاریخ بیهقی در معنی گل و لای و رسوبات آمدهکه سیل به همراه می آورد .
"و گذر تنگ، چون ممکن شدی آن چندان زغار و درخت و چهارپای بیک بار بتوانستی گذشت ؟"
تاریخ بیهقی دکتر فیاض ۱۳۷۴ ص ۳۴۱.
در ترکی به زغار امروز ه زیغ می گوییم که به معنی گِل و لای و به معنی مطلق گِل می باشد.