زعامت
/ze~Amat/
مترادف زعامت: پیشوایی، رهبری، ریاست، سروری، قیادت
برابر پارسی: پیشوایی، رهبری
لغت نامه دهخدا
زعامة. [ زَ م َ ] ( ع مص ) پذرفتار شدن. ( ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). ضامن و پذرفتار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مهتری کردن. ( دهار ). مهتر شدن. || گمان بردن : زعمتنی کذا؛ گمان بردی و دانستی مرا چنین یا تهمت کردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوش شدن گرفتن شیر، زعم اللبن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زعم فلان کذا؛ یعنی فلان چنین گفته و این را در سخنی گویند که حجت ندارند و محض بر زبان غیر نقل کنند. و منه الحدیث : بئس مطیة الرجل زعموا؛ یعنی بد است که وسیله غرض خود را «زعموا کذا» گرداند و نسبت کذب بسوی برادر خود کند مگر آن که کذبش متیقّن و اراده تحذیر مردمان باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) پذرفتاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سیادت. ( مجمل اللغة، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ریاست. ( مجمل اللغةایضاً ) ( از اقرب الموارد ). بزرگی و مهتری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) || شرف. ( ازاقرب الموارد ). || ( اِ ) سلاح. زره. || بهره مهتر از غنیمت. || گزین مال. || اکثر آن از مال میراث و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و تقول هذا و زعمتک و لازعامتک ؛ ای لااتوهم زعامتک تذهب الی رد قوله. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) پیشوایی ریاست سروری : زعامت قوم .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشوایی