زعازع

لغت نامه دهخدا

زعازع. [ زُ زِ ] ( ع ص ) ریح زعازع ؛ باد سخت جنباننده اشیاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زعازع. [ زَ زِ ] ( ع اِ ) حوادث زمانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شدائد دهر. از زعزعة است. ( از اقرب الموارد ). زلازل دهر. شدائددهر. سختی های روزگار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

زعازع. [ زَ زِ ] ( اِخ ) شهری است نزدیک عدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شهری به یمن نزدیک عدن. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران