سپهبد به ملاح گفت این بخوان
چو برخواند گشتش زریری رخان.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
همی بود تا گشت خور زردفام ز مهر سپهبد برآمد به بام...
شد از بام لاله ، زریری شده
دونوش از دم سرد خیری شده...
چو دایه رخ ماه بی رنگ دید
بپرسید کت نوچه انده رسید.
( گرشاسبنامه اسدی چ یغمائی ص 221 ).
رجوع به زریر شود.