�زریاب� موسیقیدان و آهنگساز دارابگردی از بزرگترین مفاخر ایران است که فروغ تمدن شرق را بغرب رسانید و با ابتکارات هنری خویش تحولی در موسیقی اسپانیولی پدید آورد. در عصر هارون الرشید جوانی به مجالس شعر و ادب و باشگاههای عیش و طرب آمد و شد می نمود که بزودی شخصیت او از چند جهت مورد توجه ارباب ذوق و هنر و کامروایی گردید. این جوان قدری بلند بالا و کمی نازک اندام بود با دو چشم فتان شهلایش دلها را مسخر میکرد ، آهنگ صدای او که بقول مورخان قدری توی دماغی بود چنان جاذبه ای داشت که همه برای شنیدن نغمه های او سرا پا گوش می شدند و با اینکه هنگام حرف زدن ( لحن می کرد ) یعنی کلمات عربی را به لهجه فارسی تلفظ می نمود باز به زبان فصیح عرب شعر می گفت و چیز می نوشت. وی نوا در حکایات و لطایف امثال را با اسلوب فکاهی شیوایی که آمیخته بمتلک و شوخی بود، تعریف می کرد. وی دلها را می ربود و همین که به یک فارسی زبانی بر می خورد روح ملی او تحریک می شد و با وی به زبان اجدادی به طور سلیس و روانی سخن می گفت. از همه مزایای او جذابتر این بود وقتی با رامشگران می نشست کاری می کرد که همه در برابر او خود را کوچک و ناچیز می دیدند زیرا می توانست نغمه ها و آهنگ های ایشان را بهتر از خود آن ها بخواند و آلات ساز و آوازشان را نیکوتر از خودشان بنوازد. یک چیز دیگری که در این جوان جلب توجه می نمود طرز لباس و ترکیب موی سر او بود که به خودش اختصاص داشت و ابتکاراتی از این حیث نشان می داد که او را بر همه جوانان خوش لباس آن زمان ممتاز می ساخت. از همه عجیب تر اول حنجره معجزه آسای او که گوئی مخصوصاً برای غنا و آواز ساخته شده، دوم انگشتان نرم او بود که بیننده می پنداشت اساساً برای نواختن عود درست شده است. از این جهت همشهریانش از همان اوقات که در �داراب گرد� فارس بود او را به اسم پرنده سیاه رنگ خوش آوازی که �زریاب� نام داشت خواندند و او را �زریاب� نامیدند. با این که اسم اصلی او ابوالحسن�علی بن نافع� بود معهذا مردم اسمش را فراموش کردند و همه او را �زریاب� گفتند و امروز تاریخ هنر نیز او را به همان نام می شناسد. خلیفه هارون الرشید که با حسن کفایت وزیر با تدبیر خود یحیی برمکی و دو پسر دانشمند و سیاستمدار او فضل و جعفر از حیث وسعت ملک و جاه و جلال و جمال و خوشی و کامکاری سرآمد خلفا وسلاطین اسلام شمرده میشود دربار باشکوهی داشت که سازمان آن از هر جهت بدربار خسرو پرویز عیاش ترین پادشاه ساسانی شبیه بود و همان داستانهای هزارو یکشب ساسانی را که به زبان پهلوی تصنیف شده بود چون نویسندگان ایرانی دیدند کاملا مطابق عصر هارون الرشید شده است بقالب عربی ریختند تا بساط عیش و عشرت آن خلیفه را هم چنانکه هست جلوه دهند و درجه نفوذ عادات و آداب ایرانی را در فرهنگ اجتماعی عرب مجسم سازند. هارون الرشید اخلاق متناقضی داشت پیاده به حج میرفت و ضریح رسول اکرم را در بغل میگرفت و از تجاوزی که بفرزندانش نموده است پوزش میخواست ولی پسر کوچک معصوم آن حضرت موسی بن جعفر را به بصره و بغداد تبعید می کرد و او را پس از 14 سال حبس تاریک در زندان می کشت، از شنیدن پند و اندرز ابومعاویه ضریر می گریست ولی شب خود را با برادر رامشگر خویش ابراهیم و عموی خود سلیمان و وزیر خود جعفر و خواهر خود عباسه و صدها پری روی ناکام به عیش و عشرت به سر می برد. شب دیگر همه را ترک می گفت و به درگاه خدا روی نیاز می سائید و هفتاد رکعت نماز می گذاشت و ده جزو از قرآن کریم را تلاوت می نمود. برای افتادن یک دهکده اسلام به دست روم حکم جهاد می داد ولی به یکی از ندیمان خود می گفت:اگر کسی لذائذ عهد جوانی را برای من تجدید نماید یک بخش از ملک خود را بوی پاداش می دهم ! اسحق بن ابراهیم موصلی که بزرگترین موسیقی دان زمان و مطرب رسمی خلیفه بود با جوان دارابی ما �زریاب� آشنا شد و او را به آموختن فن موسیقی و غنا تشویق کرد. زریاب چون شوق و استعداد این کار را به حد کمال داشت شروع بکار نمود و آنچه استاد میدانست فرا گرفت. سپس بی اینکه چیزی بوی گوید بطور محرمانه چندین نغمه جدید در آواز و چند آهنگ تازه در ساز از خود ابتکار کرد. یکشب اسحق نزد خلیفه بسر برد و آنچه را که از دقایق سازندگی و فنون نوازندگی میدانست نشان داد هارون او را تحسین و تمجید فراوان کرد و گفت: اسحق جاداشت همت کنی و کسانی را تربیت نمایی که این هنرهای زیبا را بیاموزند و یادگار تو باشند. � اسحق فوری زریاب را به خاطر آورد و گفت: به یمن الطاف امیر المومنین شاگردانی را پرورش داده ام و چنانچه اجازه فرمائید شب بعد یکی از آنها را بحضور بیاورم. هارون سر خود را بعلامت موافقت قدری فرود آورد و فردا شب هم اسحق بگفته خود عمل کرد و زریاب را با خود برد و به پیشگاه خلیفه معرفی نمود. قیافه زریاب با آن لباس زیبایی که در برداشت نظر هارون را جلب نمود از سوابق او پرسید و سپس گفت میتوانی از آنچه استادت بتو یاد داده چیزی نشان دهی؟زریاب :گفت: آنچه را استادم بنوازد ببرکت انفاس او خوب آموخته ام. هارون که گمان می کرد هیچکس مهارت اسحق را در موسیقی و آواز ندارد ، ادعای زریاب را از غرور جوانی پنداشت و برای اینکه او را بیازماید و بعد وی را سرزنش و برای پاسخ مغرورانه اش کوشمالی بدهد گفت:بیاور آنچه می دانی . . .
... [مشاهده متن کامل]
زریاب عود خوئ را که ترکیب مخصوصی داشت فوراً کوک کرد و چنان روح و الهامی با آن آلت بی جان و بی زبان خشک بخشید که بصدا در آمد و با اهنگ دل آویز خود مضمون این بیت را از راه گوش به قلب خلیفه وارد ساخت و نه تنها قلب بلکه روح او را تصرف کرد. مضمون بیت این بود:
ای پادشه خجسته طائر هارون که روی خلق با توست
یا ایها الملک المیمون طایره هرون، راح الیک الناس وابتکروا
همچنین ساز و آواز را ادامه داد تا به حدی که صدای خلیفه به تحسین و تمجید وی بلند شد.
زریاب عود را زمین گذاشت و گفت: اینها که به سمع شما رسید تازگی نداشت . اگر اجازه دهند چیزی از آنچه تاکنون نشنیده اید بخوانم و بنوازم. هارون گفت: شما مردم پارس سرچشمه هنر هستید و آنچه از اندیشه آن دیگران عاجزاند شما عمل میکنید و بوجود می آورید. زریاب قدری پیچ و تاب سیمهای خود را پس و پیش کرده نغمه هایی از آن سرداد که هرگز بخیال خلیفه نمی رسید با اینکه خود از یکه تازان صحنه موسیقی زمان خویش بود. باری بزم بپایان رسید یعنی خلیفه بعادت معهود خود دستمال حریری که در دست داشت وسط مجلس انداخت و حضار فهمیدند که باید مرخص شوند. اسحق شاگرد خود زریاب را بگوشه ای برد و او را بسختی ملامت کرد و گفت:تو بمن خیانت کردی و خود را با اینهمه استادی شاگرد قلم دادی و آبروی مرا بردی حال یکی از دو کار را باید اختیار کنی یا از بغداد بجائی روی که هیچکس اسم تو را نشنود و جای تو را نداند و من حاضرم که آنچه بخواهی و لازم داشته باشی از پول و وسائل مسافرت به تو بدهم یا اگر این کار را نمیکنی و میخواهی در بغداد بمانی و در دربار خلیفه حریف ورقیب من باشی باید خود را برای مواجهه با آلام و آزاری که با تدبیر من درباره ات بعمل خواهد آمد آماده سازی، زیرا من نخواهم گذاشت که آب گوارا در بغداد از گلویت پائین رود. زریاب سلامت را در برکناری دید و از همان لحظه تصمیم گرفت رو به مصر و مغرب اقصی و سپس به کشور آندلس و نزد عبدالرحمن بن الحکم پادشاه اموی آن سرزمین برود. از آن روز تا ساعتی که زریاب به حضور عبدالرحمن در �قرطبه� پایتخت آندلس، رسید هشت ماه طول کشید. زریاب در این مدت راه می پیمود ، شمال افریقا را طی کرد و از همان نقطه ای که هشتاد سال قبل طارق بن زیاد به فرمان موسی بن نصیر همدانی فرماندار ولیدبن عبدالملک در آفریقا برای تسخیر آندلس گذشت، عبور نمود و خود را به وسیله نامه ای به فرمانروای آن دیار عبدالرحمن معرفی کرد. این عبدالرحمن نواده همان �عبدالرحمن داخل� بود که شصت سال پیش هنگامی که بنی امیه منقرض می شدند توانست از قتل عام بنی عباس نجات بیابد و خود را به این دیار برساند و حکومت مستقلی به نام سلسله و پادشاهان بنی امیه در آندلس تشکیل بدهد. اینجا قرطبه پایتخت آندلس است. این شهر زیبا و خوش آب و هوا که روح عربی اسلامی را با هوش و ظرافت طبع اروپایی در هم آمیخته است یک مدنیت با شکوهی که با بغداد دعوی همسری و بلکه برتری مینماید بر پا ساخته و پایه های اصلی تمدن امروزه غرب را با هنرهای گوناگون خود طرح ریزی نموده است. این جا پناه ستمدیدگان و کسانی است که بنی عباس آنها را آزرده اند و ناراضی نموده اند. همه چیز در این سرزمین فراهم شده بود و آنچه دربار عباسی در بغداد داشت قرطبه هم میتوانست نظیرآن یا بهتر از آن را داشته باشد. فقط بوجود کسی چون زریاب که یک مکتب موسیقى خاصی برای آن تشکیل دهد نیازمند بود. زریاب با طلعت زیبا خلعت دیبا و طبع مبادی آدابی که مخصوص او بود چنان محبوبیت و منزلتی در نزد عبدالرحمن پیدا کرد که خلیفه بقدر ساعتی نمی توانست بی زریاب بماند و با وجود اینکه در دستگاه دولت او یک سیاستمدار کار دیده ای مثل �حشام بن عبدالعزیز� وجود داشت معهذا در تمام امو با زریاب شور می کرد. زریاب فرصت یافت که قصری دلربا مطابق سلیقه زیباپسند خود نزدیک قصر عبدالرحمن احداث نماید و به دستور ملک دری مخصوص از آن قصر یه کاخ سلطنتی باز نماید. چون زریاب اندلس را قرارگاه واقعی خود یافت با فراغت خاطر به تألیف و تدوین یادداشتهای مشروحی به نام � الانعام� در فن موسیقی و آواز پرداخت و قریحه او به کار افتاد و چیزی نگذشت که با ابتکارات خود عودی درست کرد که یک سیم از عود حکیم فارابی ، هنرمند و آهنگ ساز شهیر ایرانی ، زیادتر داشت و با آن یک سیم چندین پرده دیگر را می نواخت . همچنین توانست بدنه این عود را خیلی کوچکتر از اندازه معمول آن بسازد تا حمل و نقلش آسان باشد. مضراب عود را تا آن تاریخ از چوب می ساختند که در استعمال میشکست و تارهای عود را خیلی زود می گسلانید ، زریاب آن را از پای کرگس ترتیب داد که هم بهتر در اختیار نوازنده باشد و هم بیشتر دوام نماید و سبک و بی تکلف باشد. زریاب از جنبه فن و هنر گذشته یک تحول دیگری درآندلس بوجود آورد باین معنی که در خوراک و پوشاک و آداب معاشرت و گفتگو و تعارفات رسمی و خصوصی روشی مخصوص خود داشت که بزودی مورد توجه و تقلید و پیروی طبقه اول و دوم ، مردم خاصه جوانان آن سرزمین گردید. تا آن وقت طبقه ممتاز مردم خیال میکردند لازمه تشخص در استعمال ظروف طلا و نقره است زریاب استعمال آنها را ظروف بلور و چینی تبدیل کرد موی سر را طوری نگاه میداشتند که بر پیشانی و دوشها بیفتد، زریاب آنرا بقدری کوتاه کرد که از پشت سر از نرمه گوش تجاوز نکند و از سمت پیشانی اصلا فرود نیاید. همچنین انواع خوراکهای ایرانی را که حتی نام آنها را هم در اندلس نشنیده بودند در ضیافتهای با شکوهی که در قصر خود برای اعلیحضرت لمک و ارکان دوات و درشان دور و نزدیک خود بر پا میکرد متداول نمود و با چشا نیدن طعم لذیذ آنها را مطلوب خاص و عام ساخت و همه را به اسامی قدیم آنها - کبابه، فالودج لوز ینج و امثال آن رواج داد. همینطور هم در لباس سلیقه های مخصوص خود را بهمه تعلیم کرد و مردم فهمیدند که رنگ لباس و نوع قماش آن باید تابع فصول مختلف سال باشد و باید در بهار پارچه های باز و شفاف و در تابستان سفید و در پاییز قماش کم رنگ و در زمستان پارچه های پشمی تیره رنگ بپوشند. دخترهای زریاب �حمدونه� و �علیه� و زرخرید زیبا و ادیب او �مصابیح� برای جنس لطیف و بانوهای مشخص و ممتاز آندلس سرمشق شدند و چه لباس و چه شیوه استعمال آن را از ایشان آموختند و آداب و تشریفات مجلس آنها را در محافل خود معمول داشتند. نیز این دو دختر و این کنیز مانند خود زریاب بهنرپیشگی اختصاص یافتند و شهره آفاق شدند. هشام بن عبدالعزیز وزیر عبدالرحمن با �علیه� ازدواج نمود و �حمدونه� را هم یکی از شاهزادگان به همسری خود برگزید. اگرچه سرگذشت این هنرپیشه بزرگ که از بزرگترین مفاخر ملی است با این اختصار پایان نمی یابد ولی برای اینکه بملال نکشد سخن را همینجا کوتاه کرده می گوییم:
زریاب را نباید فقط یک هنر پیشه یا ادیب بزرگ بدانیم بلکه باید مردم دنیا بویژه هموطنانش اورایکی از راد مردان و نوابغ کم نظیری بشمارند که بر هبری علم سرشار و هوش فطری و الهام روحی خود توانست به جامعه بیگانه ای را که هزاران فرسنک دور از میهن او زیست میکنند بهتر تربیت کند و برای آنها هنری که آثار آن تا امروز از هنرهای زیبا و موسیقی روح نواز اسپانیولی ظاهر میگردد درست کند و بالاجمال وسیله نقل و انتقال مدیت شرق بغرب بشود.
نوشته استاد صادق نشأت ( مجله موزیک ایران - سال چهارم - شماره 11 - سال 1335 - صفحات 7و8و9و33 )
... [مشاهده متن کامل]
زریاب عود خوئ را که ترکیب مخصوصی داشت فوراً کوک کرد و چنان روح و الهامی با آن آلت بی جان و بی زبان خشک بخشید که بصدا در آمد و با اهنگ دل آویز خود مضمون این بیت را از راه گوش به قلب خلیفه وارد ساخت و نه تنها قلب بلکه روح او را تصرف کرد. مضمون بیت این بود:
ای پادشه خجسته طائر هارون که روی خلق با توست
یا ایها الملک المیمون طایره هرون، راح الیک الناس وابتکروا
همچنین ساز و آواز را ادامه داد تا به حدی که صدای خلیفه به تحسین و تمجید وی بلند شد.
زریاب عود را زمین گذاشت و گفت: اینها که به سمع شما رسید تازگی نداشت . اگر اجازه دهند چیزی از آنچه تاکنون نشنیده اید بخوانم و بنوازم. هارون گفت: شما مردم پارس سرچشمه هنر هستید و آنچه از اندیشه آن دیگران عاجزاند شما عمل میکنید و بوجود می آورید. زریاب قدری پیچ و تاب سیمهای خود را پس و پیش کرده نغمه هایی از آن سرداد که هرگز بخیال خلیفه نمی رسید با اینکه خود از یکه تازان صحنه موسیقی زمان خویش بود. باری بزم بپایان رسید یعنی خلیفه بعادت معهود خود دستمال حریری که در دست داشت وسط مجلس انداخت و حضار فهمیدند که باید مرخص شوند. اسحق شاگرد خود زریاب را بگوشه ای برد و او را بسختی ملامت کرد و گفت:تو بمن خیانت کردی و خود را با اینهمه استادی شاگرد قلم دادی و آبروی مرا بردی حال یکی از دو کار را باید اختیار کنی یا از بغداد بجائی روی که هیچکس اسم تو را نشنود و جای تو را نداند و من حاضرم که آنچه بخواهی و لازم داشته باشی از پول و وسائل مسافرت به تو بدهم یا اگر این کار را نمیکنی و میخواهی در بغداد بمانی و در دربار خلیفه حریف ورقیب من باشی باید خود را برای مواجهه با آلام و آزاری که با تدبیر من درباره ات بعمل خواهد آمد آماده سازی، زیرا من نخواهم گذاشت که آب گوارا در بغداد از گلویت پائین رود. زریاب سلامت را در برکناری دید و از همان لحظه تصمیم گرفت رو به مصر و مغرب اقصی و سپس به کشور آندلس و نزد عبدالرحمن بن الحکم پادشاه اموی آن سرزمین برود. از آن روز تا ساعتی که زریاب به حضور عبدالرحمن در �قرطبه� پایتخت آندلس، رسید هشت ماه طول کشید. زریاب در این مدت راه می پیمود ، شمال افریقا را طی کرد و از همان نقطه ای که هشتاد سال قبل طارق بن زیاد به فرمان موسی بن نصیر همدانی فرماندار ولیدبن عبدالملک در آفریقا برای تسخیر آندلس گذشت، عبور نمود و خود را به وسیله نامه ای به فرمانروای آن دیار عبدالرحمن معرفی کرد. این عبدالرحمن نواده همان �عبدالرحمن داخل� بود که شصت سال پیش هنگامی که بنی امیه منقرض می شدند توانست از قتل عام بنی عباس نجات بیابد و خود را به این دیار برساند و حکومت مستقلی به نام سلسله و پادشاهان بنی امیه در آندلس تشکیل بدهد. اینجا قرطبه پایتخت آندلس است. این شهر زیبا و خوش آب و هوا که روح عربی اسلامی را با هوش و ظرافت طبع اروپایی در هم آمیخته است یک مدنیت با شکوهی که با بغداد دعوی همسری و بلکه برتری مینماید بر پا ساخته و پایه های اصلی تمدن امروزه غرب را با هنرهای گوناگون خود طرح ریزی نموده است. این جا پناه ستمدیدگان و کسانی است که بنی عباس آنها را آزرده اند و ناراضی نموده اند. همه چیز در این سرزمین فراهم شده بود و آنچه دربار عباسی در بغداد داشت قرطبه هم میتوانست نظیرآن یا بهتر از آن را داشته باشد. فقط بوجود کسی چون زریاب که یک مکتب موسیقى خاصی برای آن تشکیل دهد نیازمند بود. زریاب با طلعت زیبا خلعت دیبا و طبع مبادی آدابی که مخصوص او بود چنان محبوبیت و منزلتی در نزد عبدالرحمن پیدا کرد که خلیفه بقدر ساعتی نمی توانست بی زریاب بماند و با وجود اینکه در دستگاه دولت او یک سیاستمدار کار دیده ای مثل �حشام بن عبدالعزیز� وجود داشت معهذا در تمام امو با زریاب شور می کرد. زریاب فرصت یافت که قصری دلربا مطابق سلیقه زیباپسند خود نزدیک قصر عبدالرحمن احداث نماید و به دستور ملک دری مخصوص از آن قصر یه کاخ سلطنتی باز نماید. چون زریاب اندلس را قرارگاه واقعی خود یافت با فراغت خاطر به تألیف و تدوین یادداشتهای مشروحی به نام � الانعام� در فن موسیقی و آواز پرداخت و قریحه او به کار افتاد و چیزی نگذشت که با ابتکارات خود عودی درست کرد که یک سیم از عود حکیم فارابی ، هنرمند و آهنگ ساز شهیر ایرانی ، زیادتر داشت و با آن یک سیم چندین پرده دیگر را می نواخت . همچنین توانست بدنه این عود را خیلی کوچکتر از اندازه معمول آن بسازد تا حمل و نقلش آسان باشد. مضراب عود را تا آن تاریخ از چوب می ساختند که در استعمال میشکست و تارهای عود را خیلی زود می گسلانید ، زریاب آن را از پای کرگس ترتیب داد که هم بهتر در اختیار نوازنده باشد و هم بیشتر دوام نماید و سبک و بی تکلف باشد. زریاب از جنبه فن و هنر گذشته یک تحول دیگری درآندلس بوجود آورد باین معنی که در خوراک و پوشاک و آداب معاشرت و گفتگو و تعارفات رسمی و خصوصی روشی مخصوص خود داشت که بزودی مورد توجه و تقلید و پیروی طبقه اول و دوم ، مردم خاصه جوانان آن سرزمین گردید. تا آن وقت طبقه ممتاز مردم خیال میکردند لازمه تشخص در استعمال ظروف طلا و نقره است زریاب استعمال آنها را ظروف بلور و چینی تبدیل کرد موی سر را طوری نگاه میداشتند که بر پیشانی و دوشها بیفتد، زریاب آنرا بقدری کوتاه کرد که از پشت سر از نرمه گوش تجاوز نکند و از سمت پیشانی اصلا فرود نیاید. همچنین انواع خوراکهای ایرانی را که حتی نام آنها را هم در اندلس نشنیده بودند در ضیافتهای با شکوهی که در قصر خود برای اعلیحضرت لمک و ارکان دوات و درشان دور و نزدیک خود بر پا میکرد متداول نمود و با چشا نیدن طعم لذیذ آنها را مطلوب خاص و عام ساخت و همه را به اسامی قدیم آنها - کبابه، فالودج لوز ینج و امثال آن رواج داد. همینطور هم در لباس سلیقه های مخصوص خود را بهمه تعلیم کرد و مردم فهمیدند که رنگ لباس و نوع قماش آن باید تابع فصول مختلف سال باشد و باید در بهار پارچه های باز و شفاف و در تابستان سفید و در پاییز قماش کم رنگ و در زمستان پارچه های پشمی تیره رنگ بپوشند. دخترهای زریاب �حمدونه� و �علیه� و زرخرید زیبا و ادیب او �مصابیح� برای جنس لطیف و بانوهای مشخص و ممتاز آندلس سرمشق شدند و چه لباس و چه شیوه استعمال آن را از ایشان آموختند و آداب و تشریفات مجلس آنها را در محافل خود معمول داشتند. نیز این دو دختر و این کنیز مانند خود زریاب بهنرپیشگی اختصاص یافتند و شهره آفاق شدند. هشام بن عبدالعزیز وزیر عبدالرحمن با �علیه� ازدواج نمود و �حمدونه� را هم یکی از شاهزادگان به همسری خود برگزید. اگرچه سرگذشت این هنرپیشه بزرگ که از بزرگترین مفاخر ملی است با این اختصار پایان نمی یابد ولی برای اینکه بملال نکشد سخن را همینجا کوتاه کرده می گوییم:
زریاب را نباید فقط یک هنر پیشه یا ادیب بزرگ بدانیم بلکه باید مردم دنیا بویژه هموطنانش اورایکی از راد مردان و نوابغ کم نظیری بشمارند که بر هبری علم سرشار و هوش فطری و الهام روحی خود توانست به جامعه بیگانه ای را که هزاران فرسنک دور از میهن او زیست میکنند بهتر تربیت کند و برای آنها هنری که آثار آن تا امروز از هنرهای زیبا و موسیقی روح نواز اسپانیولی ظاهر میگردد درست کند و بالاجمال وسیله نقل و انتقال مدیت شرق بغرب بشود.
نوشته استاد صادق نشأت ( مجله موزیک ایران - سال چهارم - شماره 11 - سال 1335 - صفحات 7و8و9و33 )