زرگون

/zargun/

لغت نامه دهخدا

زرگون. [ ز ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) به رنگ زر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ذهبی اللون. زریون. ( یادداشت ایضاً ). زردفام. طلایی. زریون. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نماز شام پدید آمد آفتاب از دور
چو زرگون سپری گشته گرد او پرگار.
فرخی.
برگهای رزچون پای خشین ساران
زرگون ایدون همچون رخ بیماران.
منوچهری.
|| زرجون. زرقون. سرنج. اسرنج. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || سفیداج محروق. ( یادداشت ، ایضاً ). || درخت انگور. زرجون. مو. || آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرددرمی آید. || شراب. باده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِخ )گویا نام شهری یا ناحیتی باشد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
پای او افراشتند آنجا چنانک
تو به زرگون راژها افراشتی.
لبیبی ( یادداشت ایضاً ).
رجوع به زرغون وحاشیه گنج بازیافته ص 33 شود.

فرهنگ فارسی

مانندزر، برنگ زر، طلایی، زرجون زرغون، زریون
۱ - ( صفت ) برنگ زر زرد فام طلایی زریون . ۲ - ( اسم ) درخت انگور ( مو ) زرجون . ۳ - آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید . ۴ - شراب باده . ۵ - زرقون .

فرهنگ معین

(زَ ) (ص مر. ) زردرنگ .

فرهنگ عمید

مانند زر، به رنگ زر، طلایی.

پیشنهاد کاربران

عنصر زیرکونیوم نام خودش را از واژه زرگون گرفته، پس شایسته است که این عنصر را زرگون بنامیم.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

زرگونزرگونزرگونزرگون
مانند زر ( طلا )
مانند زر.
زرگونه
به رنگ زر
واژه زیرکونیم برگردان زرگون به زبان انگلیسی و با همان میناست که بر عنصر چهلم جدول مندلیف که رنگ طلایی دارد، نام نهاده اند
واژه ی " زرگون " فارسی پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " زیرکونیم " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .