زرکوفت. [ زَ ] ( ن مف مرکب ) ملمع. ( ناظم الاطباء ). زرکوبی شده. چیزی که روی آن را تذهیب کرده باشند زینت را : شدم عذرگویان بر شخص عاج به کرسی زرکوفت بر تخت ساج.سعدی ( بوستان ).