زرکوبی. [ زَ ] ( حامص مرکب ) عمل و شغل زرکوب. طلاکاری. ( فرهنگ فارسی معین ) : رخ زردم کند در اشکباری گهی زرکوبی و گه نقره کاری.نظامی.|| ( ص نسبی ) زرکوبی شده. هر چیزی که روی آن طلاکوبی شده باشد. ( فرهنگ فارسی معین ).
۱ - عمل و شغل زرکوب طلاکاری . ۲ - ( صفت ) هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد .عمل و شغل زر کوب ط کاری