زروع

لغت نامه دهخدا

زروع. [ زُ ] ( ع اِ )ج ِ زرع. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ). جمع زرع بالفتح. کشت و فرزند. ( آنندراج ). کشت ها. کشت زارها. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

جمع زرع
۱ - ( مصدر ) کاشتن زراعت کردن . ۲ - ( اسم ) کشتکاری کاشت زراعت . ۳ - ( صفت ) کاشته کشت جمع زروع .
زرع کشتها

فرهنگ عمید

= زرع

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زُرُوعٍ: زراعتها
معنی ذَرْواً: پراکنده کردنی (شگفت)
معنی ذَرُواْ: رها کنید
ریشه کلمه:
زرع (۱۴ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس