زرق فروش

لغت نامه دهخدا

زرق فروش. [ زَ ف ُ ] ( نف مرکب ) منافق. ریاکار. ( آنندراج ). ریاکار. مکار. سالوس. ( ناظم الاطباء ) :
ای امت بدبخت بدین زرق فروشان
جز کز خری و جهل ، چنین فتنه چرائید.
ناصرخسرو.
نیست همتای تو در ظل سپهر ازرق
این نه زرق است و بدین گفته نیم زرق فروش.
سوزنی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
رجوع به زرق و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

منافق و ریا کار مکار و سالوس

مترادف ها

hypocrite (اسم)
ادم ریاکار، مزور، سالوس، منافق، زرق فروش، متصنع، عابد ریاکار، خشکه مقدس

فارسی به عربی

منافق

پیشنهاد کاربران

بپرس