به آب گرم درمانده ست پایم
چو در زرفین در انگشت ازهر.
دقیقی ( از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1282 ).
هرکجا امن او کشد باره نکشد بار قفلها زرفین.
انوری.
وآن کجا باره ای کشد از امن قفل بیزار گردد از زرفین.
انوری.
جود او کعبه زوارشناس کعبه ای کش دربی زرفین است.
ابوالفرج رونی.
خالیم چون قفل و یک چشمم چوزرفین لاجرم مجلس ارباب همت را چو حلقه بر درم.
خاقانی.
|| فرهنگستان ایران این کلمه رابجای حلقه در بدن جانوران پذیرفته است. محمد معین آرد: حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی. در این نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتاً کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد حلقه ها این ساختمان تکرار می شود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را بتنهائی می تواند انجام دهد، به همین جهت اگر کرم حلقوی را بقطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل می تواند بزندگی ادامه دهد. حلقه. ( فرهنگ فارسی ج 2 ص 1735 ). رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.زرفین. [ زُ / زِ ] ( معرب ، اِ ) زنجیر در. ( منتهی الارب ). حلقه در... ( از اقرب الموارد ). رجوع به نشوءاللغة ص 93 و المعرب جوالیقی ص 176 شود. ||... یا عام است. ( منتهی الارب ). هر حلقه را گفته اند. ج ، زرافین. ( از اقرب الموارد ). حلقه : کانت درع رسول اﷲ صلی اﷲ تعالی علیه و سلم ذات زرافین ، اذا ارسلت مست الارض و هو معرب عن فارسی... ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و قد زرقن صدغیه ، جعلها کالزرفین. ( تاج العروس ، ایضاً ). رجوع به زرفنة و ماده قبل شود.