زرغون. [ زَ ] ( اِ ) زرگون.( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرغونی و زرگون شود. زرغون. [ زَ ] ( اِخ ) موضعی بماوراءالنهر. ظاهراً قریه ای از اعمال نخشب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : دی جانب زرغون به یکی راه گذر بر افتاد دو چشمم به یکی طرفه پسر بر.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) زرگون زرغونی .
فرهنگ معین
(زَ رْ ) (اِ. ) = زرگون . زرعونی : نام معجونی مرکب از قند قوام آمده و ادویه که برای تقویت مهره ها به کار می بردند.