زردگوشان هری را کردی ازگفتار نغز
چون سیه چشمان جنت گوش و گردن پر درر.
سنائی.
جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم هر یک طاغی و دیو رهبر طغیان او.
خاقانی.
زردگوشان به گوشه ها مردندسر به آب سیه فروبردند.
نظامی.
هرچند ز چشم زردگوشان سرخ است رخم ز خون جوشان.
نظامی.
کون فراخی تنگ چشمی دل سیاه زردگوشی دین فروشی عشوه خیز.
پوربهای جامی ( از آنندراج ).
|| و نیز کنایه از ترسان و هراسان. ( آنندراج ) : کسی که پنبه بگوش است چون گل پنبه
ز خاک روز جزازردگوش برخیزد.
محمد سعید اشرف ( ایضاً ).
ولیکن در این بیت نادم و پشیمان نیز درست میشود، فتأمل. ( آنندراج ).