- زردک بیابانی ؛ جزر اقلیطی. جزر بری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به زردک صحرائی شود.
- زردک دشتی ؛ زردک ریگی. شقاقل. ( ناظم الاطباء ).
- زردک ریگی ؛ آن بیخی است پرگره. شقاقل.اشقاقل. شقیقل. ( از منتهی الارب ). نام داروئی است که آن را شقاقل گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به شقاقل شود.
- زردک صحرائی ؛ گزردشتی. جزرالبری. حویج دشتی . اسطافولینس آغریوس.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جزر و گزر شود.
- زردک وحشی ؛ حویج صحرائی. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| پهلوی «زردک » ( زرده تخم مرغ ). ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به زرده شود. || خودرنگ را هم گفته اند یعنی جامه مله. ( برهان ). در تحفه به معنی جامه خودرنگ که درویشان پوشند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). پنبه زرد خودرنگ که مله نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
بگو به صوفی صاحب سماع زردک پوش
که نو، کسیت نخواهد خرید کهنه مدر.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم بشد سجاده زردک بمر شدی اشهر.
نظام قاری ( ایضاً ).
محترم کرباس زردک بهر روی صوف شدورنه در بازار رخت او را کجا بودی رواج.
نظام قاری ( ایضاً ).
|| مصغر زرد هم هست و آن رنگی باشد معروف. ( برهان ). مصغر زرد و زردرنگ و زردفام. ( ناظم الاطباء ). || آب زعفران رانیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی زرتک هم آمده است که آب گل کاویشه باشد، یعنی زردآب گل کاجیره. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).در برهان بمعنی گل کاویشه نیز آمده که آن را زرتک نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بحیرالعصفر یا ماءالعصفر. عصفر. زردج. زرده.( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || جانوری هم هست که گوشت او بغایت فربه و لذیذ و لطیف می باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ): صفرد؛ و آن مرغی است. زردچغو؛ چکاوک زرد. صفاریه. ( زمخشری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نره. ( ناظم الاطباء ). بمجاز،قضیب. ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...