زردمه

لغت نامه دهخدا

( زردمة ) زردمة. [ زَ دَ م َ ] ( ع مص ) خبه کردن کسی را یا فشردن گلوی وی را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به گلو فروبردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بلعیدن طعام را. ( از اقرب الموارد ). رجوع به زردبة و المعرب جوالیقی شود.

زردمة. [ زَ دَ م َ ] ( ع اِ ) سرحلقوم و تندی آن یا جای فروبردن از گلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زردمه. [ زَ دَ م ِ ] ( اِ ) زردم. طعامی که برای سفر به جلدی و چابکی تهیه کنند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زردم شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس