زرجون
لغت نامه دهخدا
زرجون. [ زَ ] ( معرب ، اِ ) زرگون. زرقون. سرنج. اسرنج. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق. اسفیداج محروق. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رنگی است که نقاشان بکار برند. رجوع به سرنج شود.
فرهنگ فارسی
زرگون زرقون سرنج
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید