زرت
/zert/
لغت نامه دهخدا
زرت. [ زِ ] ( اِ ) زرشک. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). امبرباریس. زَرَک. ( مفاتیح ، یادداشت ایضاً ).
زرت. [ زَ ] ( ع مص ) خفه کردن کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
زرة. [ زِ رَ ] ( ع مص ) ( از: وزر ) گناه برداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بزه مند گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرة. [ زِرْ رَ ] ( ع اِ ) نشان گزیدگی . ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فربهی شتران. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || عقل. ( ذیل اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
خفه کردن کسی را
فرهنگ معین
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( زِرت ) پر رو؛ بی حیا
پیشنهاد کاربران
زُرْت : برداشت ، بلند کرد . در زبان رخشانی بلوچی
دوست گرامی نخست آنکه گاهاً واژه ای سراسر نادرست است گاه پارسی با تنوین عربی جمع نمی شود، دقت فرمایید!
دو دگر آنکه زرت برابر پرده بکارت نیز بکار می رفته است و زرت قمصور برابر پرده آسیب دیده است که متاسفانه هیچ کجا به آن اشاره نشده، زرتت قمصور شد برابر پرده ات آسیب دید از اصطلاحات قدیمی تهرانی است که هنوز به کار می رود اما کسی چیستی و برابر آنرا نمی داند.
... [مشاهده متن کامل]
دو دگر آنکه زرت برابر پرده بکارت نیز بکار می رفته است و زرت قمصور برابر پرده آسیب دیده است که متاسفانه هیچ کجا به آن اشاره نشده، زرتت قمصور شد برابر پرده ات آسیب دید از اصطلاحات قدیمی تهرانی است که هنوز به کار می رود اما کسی چیستی و برابر آنرا نمی داند.
... [مشاهده متن کامل]
گاها به اتفاق ناگهانی و نا خواسته در باب شوخی در فرهنگ عامیانه کار برد دارد.
مثال:زرتی از دستش افتاد.
مثال:زرتی از دستش افتاد.