ز دیبای زربفت کردش کفن
خروشان بر آن شهریار انجمن.
فردوسی.
ز یاقوت سرخ افسری برسرش درفشان ز زربفت چینی برش.
فردوسی.
یکی دست زربفت شاهنشهی ابا یاره و طوق با فرهی.
فردوسی.
جامه عباسیان بر روی روز افکند شب برگرفت از پشت شب زربفت رومی طیلسان.
فرخی.
باد خزان از آب کند تخته بلوردیبای زربفت درآرد ز پرنیان.
فرخی.
طاووس میان باغ دمان و کشی کنان چنگش چو برگ سوسن و پایش چو برگ نی
بالش بسان دامن دیبای زربفت
دمش پر از هلال و جناحش پر از جدی.
منوچهری.
همیدون تموز و دیش چاکر است بهارش مثال خزان زرگر است
یکی زرّبفتش دهد خسروی
یکی شارها بافدش هندوی.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
سراپرده چینی از زرّبفت ز دیبا شراع نو و خیمه هفت.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
دوصد پیل آراسته همچنین به برگستوانهای زربفت چین.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
منبر از سر تا پای در دیبای زربفت گرفته بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292 ). این دیبای خسروانی که پیش گرفته اند به نامش زربفت گردانم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 393 ).روی صحرا را بپوشد حله زربفت زرد
چون به شب زین گوی تیره روی زی صحرا کند.
ناصرخسرو.
دامن و جیب مکن جهد که زربفت کنی جهد آن کن که مگر پاک کنی دامن وجیب.
ناصرخسرو.
زربفت جامه گر دهدت رنگین باور مکن که پشم بود شارش.
ناصرخسرو.
هفت خشت زرین و هفت خشت سیمین و هفت پرده زربفت می آورند. ( قصص الانبیاء ص 165 ). و هفت هزار پرده زربفت فروگذاشتند. ( قصص الانبیاء ایضاً ). و کلاهی زربفت به عوض تاج بر سر میداری. ( فارسنامه ابن البلخی ص 43 ).شاه ریاحین به باغ خیمه زربفت زد
شاخ که آن دید ساخت برگ تمام از نثار.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 179 ).
بیشتر بخوانید ...