زربافت. [ زَ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) زربفت. ( فرهنگ فارسی معین ). زربافته. به زر بافته : و از آمل گلیم سپید کومش و گلیم دیلمی زربافت و دستارچه زربافت گوناگون خیزد. ( حدود العالم ). رجوع به زربفت و ماده قبل شود.
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) پارچه ای که در آن رشته های طلا بکار برده باشند زرتار زردوزی . زر بفت زر بافته