زر کشیده

لغت نامه دهخدا

زر کشیده. [ زَ رِ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زر مفتول. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و مجلسی بیاراستند از در و جواهر فرشهاء از زر کشیده بافته. ( تاریخ بخارا، یادداشت ایضاً ).، زرکشیده. [ زَ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زرکش. ( آنندراج ). پارچه ای که تارهای زر در آن بکار برده باشند. زرکش. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرکش ( معنی دوم ) و زرکشید شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) پارچه ای که تارهای زر در آن بکار برده باشند زرکش .
زر مفتول و مجلسی بیاراستند از در و جواهر بر فرشهائ از زر کشیده شده .

پیشنهاد کاربران

زر کشیده: زر کشیده شده.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۸۶ ) .

بپرس