زر زده ؛ طلای از حدیده گذشته. آراسته :
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر
که زبانش بود از زر زده در دهنا.
منوچهری.
بی سکه شاه آمد، زآن خوار و خجل رفت
زر زده و نقره خام گل و سوسن.
سیدحسن غزنوی.
سمن سرخ بسان دو لب طوطی نر
که زبانش بود از زر زده در دهنا.
منوچهری.
بی سکه شاه آمد، زآن خوار و خجل رفت
زر زده و نقره خام گل و سوسن.
سیدحسن غزنوی.
زر زده: زر مسکوک.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۶۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۶۶ ) .