cut off (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن
cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن
attain (فعل)
دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، بدست اوردن، زدن، رسیدن به، تمام کردن
get (فعل)
ربودن، رسیدن، تحصیل کردن، بدست اوردن، حاصل کردن، تهیه کردن، زدن، فهمیدن، فراهم کردن، کسب کردن، تصرف کردن
strike (فعل)
زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به، به خاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن
stroke (فعل)
زدن، نوازش کردن، لمس کردن، سرکش گذاردن
hit (فعل)
زدن، خوردن، خوردن به، اصابت کردن، به هدف زدن
play (فعل)
بازی کردن، زدن، تفریح کردن، نواختن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ی نمایش ظاهر شدن
touch (فعل)
متاثر کردن، زدن، رسیدن به، لمس کردن، دست زدن به، پرماسیدن، متاثر شدن
bop (فعل)
زدن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن
lop (فعل)
زدن، چیدن، سرشاخه زدن، با تنبلی حرکت کردن، هرس کردن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
sound (فعل)
زدن، صدا کردن، گمانه زدن، نواختن، سروگوش آب دادن، بصدا در اوردن، بنظر رسیدن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن
haze (فعل)
زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن، گرفته بودن
amputate (فعل)
جدا کردن، بریدن، زدن، قطع اندام کردن
beat (فعل)
زدن، شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن
slap (فعل)
زدن، با کف دست زدن، تپانچه زدن
put on (فعل)
انجام دادن، بکار انداختن، افزودن، وانمود کردن، زدن، پوشاندن، اعمال کردن، بخود بستن، دست انداختن، تحمیل کردن، صرف کردن، پوشیدن، برتن کردن، گذاردن، وانمود شدن، بکار گماردن
tie (فعل)
زدن، گره زدن، تساوی بستن
fly (فعل)
زدن، پرواز کردن، پریدن، افراشتن، پراندن، پرواز دادن، به هوا فرستادن، گریختن از، فرار کردن از، در اهتراز بودن
clobber (فعل)
زدن، کتک زدن، وصله کردن
slat (فعل)
زدن، پرتاب شدن
belt (فعل)
زدن، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن
whack (فعل)
زدن، محکم زدن، تسهیم کردن، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن
drub (فعل)
زدن، چوب زدن، کتک زدن، شکست دادن
mallet (فعل)
زدن، کوبیدن، چکش زدن
chap (فعل)
زدن، خشکی زدن، ترکاندن، انتخاب کردن، شکاف دادن
throb (فعل)
زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن
imprint (فعل)
زدن، منقوش کردن، نشاندن، مهر زدن، گذاردن
knock (فعل)
زدن، کوبیدن، ضربات متوالی و تند زدن، بهم خوردن، بد گویی کردن از
pummel (فعل)
زدن، کوبیدن، له کردن
bruise (فعل)
زدن، کوبیدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن
pulsate (فعل)
تکان دادن، زدن، تپیدن، جهند کردن، بضربان افتادن
spray (فعل)
زدن، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن
bunt (فعل)
زدن، توپ زدن، الک کردن
pop (فعل)
زدن، ترکاندن، ترکیدن، با صدا ترکیدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، به رهن گذاردن، به سرعت عملی انجام دادن
frap (فعل)
زدن، کوبیدن، محکم بستن، سفت بستن، سفت کشیدن
smite (فعل)
کشتن، زدن، کوبیدن، شکستن، شکست دادن، ذلیل کردن
nail (فعل)
زدن، گرفتن، کوبیدن، قاپیدن، بدام انداختن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن
clout (فعل)
زدن، وصله کردن
poke (فعل)
زدن، بهم زدن، کنجکاوی کردن، سیخ زدن، هل دادن، سقلمه زدن
ding (فعل)
زدن، با چکش زدن، با شدت زدن
shoot (فعل)
رها کردن، زدن، جوانه زدن، درکردن، سبز شدن، پرتاب کردن، عکسبرداری کردن، گلوله زدن، رها شدن، امپول زدن، فیلمبرداری کردن، درد کردن
pound (فعل)
ساییدن، زدن، کوبیدن، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن
inject (فعل)
زدن، تزریق کردن، اماله کردن، سوزن زدن
lam (فعل)
فرار کردن، زدن
thwack (فعل)
زدن، پر کردن، با چوب پهن کتک زدن
snip (فعل)
کش رفتن، زدن، چیدن، قیچی کردن، پشم چیدن، به سرعت قاپیدن