- دل زدا ؛ رجوع به «دل » شود.
- رنگ زدا ؛ زداینده رنگ. رنگ زدای.
- زنگ زدا ؛ دور کننده زنگ. مزیل. صیقل دهنده و زنگ زدای ، صقال.
- شکیب زدا ؛ نابود کننده صبر. طاقت فرسا.
- طاقت زدا ؛ طاقت فرسا. توان فرسا. طاقت زدای. شکیب زدا.
- ظلمت زدا ؛ بمجازدفع کننده تاریکی و ظلمت که مراد حضرت رسول ( ص ) باشد. ( از ناظم الاطباء ).
- عقل زدا ؛ زایل کننده خرد. مزیل عقل. عقل زدای.
- غمزدا ؛ برطرف کننده غم و الم.( ناظم الاطباء ).
- ملک زدا ؛ کنایت از کشورستان. منقرض کننده سلطنت :
ای ملک زداینده هر ملک زدایان
ای چاره بی چاره و ای مفزع زُوّار.
منوچهری.
- هوش زدا ؛ هوش ربا. خرد زدای. رجوع به زدای ، زداینده و ترکیبات فوق شود.