زد و خورد
/zadoxord/
مترادف زد و خورد: برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
در مقام جنگ مستعمل است جنگیدن مبارزه
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
نبرد، پیکار، نزاع، جنگ، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، محاربه، زد و خورد
نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، حرب، کارزار
نبرد، پیکار، مبارزه، مصاف، رزم، محاربه، زد و خورد، حرب
نزاع، جنگ، محاربه، زد و خورد، جنگاوری
زد و خورد، کشمکش، جنگ جزئی
زد و خورد، اختلاط، قطعه موسیقی مختلط
زد و خورد، قیل و قال، بلوا
شتاب، تمایل، برخورد، زد و خورد، پرتاب، کجی، شیب، سرازیری، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی
نبرد، زد و خورد، درگیری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
درگیری. . . کتک کاری. . . . دعوا. . . . نزاع. . . . ضرب. . .
بزن بزن دعوا کتک کاری
دعوا
درگیری، نزاع، دعوا، کتک کاری، جنگ، منازعه، جدال، نبرد، آورد، رزم
نزاع
درگیری و محاربه
بزن بزن
محاربه
درگیری