زخمخور

لغت نامه دهخدا

زخمخور. [ زَ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) زخم پذیر. آنچه یا آنکه محل ضرب ( بهر یک از معانی ضرب ) قرار گیرد. زخم خورنده. زخم خوار :
عاقبت هر که سر فروخت بزر
سرنگون همچو سکه زخمخور است.
خاقانی.
رجوع به زخم خوردن و زخم خورده شود.

پیشنهاد کاربران

کسی که به رخم خوردن عادت کرده چنان که بخشی از زندگی اش شده. اسم
سومین رمان مهدی بهرامی بعد از گهواره مردگان و هشتِ پیانیست

بپرس