زخم خورد. [ زَ خوَرْدْ / خُرْدْ ] ( ن مف مرکب ) زخم خورده. مضروب. مصدوم. ضربت خورده : زهره تا زخم خورد ماتم اوست نیست یک زخم بر رباب زده.مجیر بیلقانی.رجوع به زخم خورده و زخم خوردن شود.