زخم برداشتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
زخم برداشتن ؛ خسته و مجروح شدن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ج 2 ص 11 ) ( بهار عجم ) . اکنون در تداول مردم ایران گویند: زخم برداشت ؛ یعنی زخمی گشت. مجروح شد :
خون گل جوش زد از رخنه دیوار چمن
باغ این زخم نمایان ز که برداشته است.
... [مشاهده متن کامل]
آقا شمس قمی ( از آنندراج ) .
ز دست و بازوی صیدافکنی چنان ، باقر
غریب زخمی برداشته ، شگون باشد.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
بزیر تیغش از شوق شهادت میتپم زآن رو
که از شمشیر او یک زخم را صد بار بردارم.
محمدخان داغستانی ( از بهار عجم )
خون گل جوش زد از رخنه دیوار چمن
باغ این زخم نمایان ز که برداشته است.
... [مشاهده متن کامل]
آقا شمس قمی ( از آنندراج ) .
ز دست و بازوی صیدافکنی چنان ، باقر
غریب زخمی برداشته ، شگون باشد.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
بزیر تیغش از شوق شهادت میتپم زآن رو
که از شمشیر او یک زخم را صد بار بردارم.
محمدخان داغستانی ( از بهار عجم )
لقمه از آهن چشیدن . [ل ُ م َ / م ِ اَ هََ چ َ دَ ] ( مص مرکب ) لقمه ٔ آهن چشیدن . کنایه از زخم خوردن است . ( آنندراج ) : آنکه سرش زرکش سلطان کشیدبازپسین لقمه ز آهن چشید. نظامی .
خسته گشتن. [ خ َ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مجروح گشتن، جراحت برداشتن. مجروح شدن. خسته شدن :
بمادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر خسته گشت و بمرد.
فردوسی.
|| وامانده شدن. مانده شدن. درمانده شدن. قدرت انجام کاری رااز دست دادن. || آزرده دل شدن. رنجیدن. رنجیده خاطر شدن.
بمادر خبر شد که سهراب گرد
به تیغ پدر خسته گشت و بمرد.
فردوسی.
|| وامانده شدن. مانده شدن. درمانده شدن. قدرت انجام کاری رااز دست دادن. || آزرده دل شدن. رنجیدن. رنجیده خاطر شدن.