زحنه
لغت نامه دهخدا
زحنة. [ زُ ح َ ن َ ] ( ع ص ) مؤنث زُحَن. زن کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ترجمه قاموس ) ( از متن اللغة ) ( از لسان العرب ) ( از محیط المحیط ). زن کوتاه و فربه شکم. ( از تاج العروس ). || کاروان با بار و توابع خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کاروانست با بارها وگرانیها و پیروها. ( ترجمه قاموس ) ( از متن اللغة ) ( از لسان العرب ) ( از محیط المحیط ) ( از تاج العروس ).
زحنة. [ زُ ن َ ] ( ع اِ ) خم وادی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ترجمه قاموس )( از متن اللغة ) ( از لسان العرب ) ( از محیط المحیط ) ( از تاج العروس ). خم وادی و پیچ آن. ( ناظم الاطباء ).
زحنة. [ زُ ن َ ] ( اِخ ) نام پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم ( زُحْمة ) نیز نقل شده است. ( از منتهی الارب ). پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج. ( ترجمه قاموس ). حافظ این نام را بامیم «زحمه » ضبط کرد و صواب نیز همانست. صاحب قاموس زحنه و زحمه هر دو را آورده است. ( از تاج العروس ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید