زحمت کشیدن


برابر پارسی: رنج بردن

معنی انگلیسی:
plod, slog, toil, trouble, to take pains, to take trouble, to be at pains

لغت نامه دهخدا

زحمت کشیدن. [ زَ م َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) رنج کشیدن. ( از فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( از خلاصه بهار عجم ). محنت کشیدن ، و متحمل آزار و رنج شدن. رنج بردن. ( ناظم الاطباء ). ناراحتی کشیدن. ملالت داشتن. ملول شدن :
عقل ناچار کشد زحمت زآلایش نفس
دایه پرهیز کندف طفل چو بیمار شود.
میرزا محمدطاهر آشنا ( از آنندراج ).
|| مشقت کشیدن. تحمل مشقت کردن. زیاده از قدرت و قوت خود، کاری کردن. ( از ناظم الاطباء ). کاری با رنج و کوشش بسیار انجام دادن. انجام دادن کاری دشوار :
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
براحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید.
حافظ.
|| ( در تداول امروز پارسی زبانان ) کار کردن : زحمتکش ؛ کارگر. رجوع به کار کردن ،کارگر، زحمت ، زحمت کش و زحمتکشی شود. || ستم کشیدن. ( ناظم الاطباء ).
- زحمت ( کسی را ) کشیدن ؛ خدمت آنکس و یا آن چیز کردن. وظائف او را بجای او انجام دادن. گویند: زحمت این طفل را من میکشم ، زحمت این خانه را او میکشد، ایشان ارزش زحمت کشیدن تو را ندارند :
خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشد
کودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب.
ناصرخسرو.
همه عمر از اینان چه دیدی خوشی
که در آخرت نیز زحمت کشی.
( بوستان ).
تنک دلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنم گر ز خار بر گردد.
سعدی.
- زحمت چیزی ( کاری ) را کشیدن ؛ آنرا انجام دادن. انجام یافتن آنرا بر عهده گرفتن :
گفتی سر تو بسته فتراک ما سزد
سهل است اگر تو زحمت این بار میکشی.
حافظ.
اکنون نیز در تداول پارسی زبانان این ترکیب بهمین معنی بکار میرود. گویند: از فلان خواهش میکنیم که زحمت این کار را بکشد، یا زحمت این کار را او میکشد.
- || علم ، هنر و یا فنی را بر پایه مقدمات صحیح و کامل و نزد استادان مبرز فرا گرفتن ، و در راه تحصیل آن تلاش و کوشش کردن. گویند: او آدمی زحمت کشیده است ؛ یعنی سوابق تحصیلی ممتد دارد و یا تحصیلات او محکم و کامل است. رجوع به زحمت کشیده شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رنج کشیدن تحمل مشقت کردن . یا زحمت کشیدن برای ( بپای ) کسی بخاطر او تحمل رنج کردن .
رنج کشیدن محنت کشیدن ستم کشیدن کار کردن

واژه نامه بختیاریکا

جَور کشیدِن؛ دلهِستِن؛ مرت نُهادن

مترادف ها

work (فعل)
عمل کردن، کار کردن، زحمت کشیدن

labor (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن

toil (فعل)
زحمت کشیدن، رنج بردن

peg (فعل)
کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن، میخکوب کردن محکم کردن

plod (فعل)
خرحمالی کردن، زحمت کشیدن، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن

labour (فعل)
زحمت کشیدن

فارسی به عربی

عمل , کدح , وتد , وحل

پیشنهاد کاربران

زحمیدن [برامده از زحمت و ـیدن]: کاری را با پذیرش مشقت یا رنجش انجام دادن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/زحمیدن
بعضی ها میگن زحمت کش پوچ دیدید بله کسانیکه داستان سیندرلایی و علا الدین می نویسن یا چه میدونم بازیافت
، انقلابات ندارم یا ندارن چون سبک زندگی نو منتظر و سبک نگارش نو ندارن
/خون دل خوردن/
گر خون دل خوری فرح افزای می خوری / ور قصد جان کنی طرب انگیز می کنی. سعدی شیرازی
سالها اهل ادب باید که خون دل خورند / تا چو صائب آشنای طرز مولانا شوند. صائب تبریزی
اُستخون خرد کردن
لهجه و گویش تهرانی
زحمت زیاد کشیدن ، دود چراغ خوردن
جان کندن

بپرس