زحمت بی حاصل ؛ رنج بیهوده و بی ثمر. زحمت جانکاه. رنج فراوان و جان فرسا.
|| در فارسی بمعنی مرض مستعمل شده است. ( مؤید الفضلاء ) . بیماری تن. درد. آزار. زخم. جراحت. ( ناظم الاطباء ) :
این همه محنت که هست ، درد و دو چشم منست
هیچ نکوعهد نیست ، کو شودم توتیا.
خاقانی.
|| در فارسی بمعنی مرض مستعمل شده است. ( مؤید الفضلاء ) . بیماری تن. درد. آزار. زخم. جراحت. ( ناظم الاطباء ) :
این همه محنت که هست ، درد و دو چشم منست
هیچ نکوعهد نیست ، کو شودم توتیا.
خاقانی.