مرا چشم درد است و خورشید بهتر
که از زحمت توتیا میگریزم.
خاقانی.
ملک گفت ، شب آنجا رویم تا زحمت سرما نباشد. ( گلستان سعدی ).- بی زحمت ؛ درتعارفات متداول میان عامه گویند: بی زحمت اینکار رابرای من انجام دهید؛ یعنی «اگر زحمتی نیست » یا «از این زحمت معذرت میخواهم ». رجوع به زحمت دادن و زحمت کشیدن و دیگر ترکیبات زحمت شود.
- زحمت بی حاصل ؛ رنج بیهوده و بی ثمر. زحمت جانکاه. رنج فراوان و جان فرسا.
|| در فارسی بمعنی مرض مستعمل شده است. ( مؤید الفضلاء ). بیماری تن. درد.آزار. زخم. جراحت. ( ناظم الاطباء ) :
این همه محنت که هست ، درد و دو چشم منست
هیچ نکوعهد نیست ، کو شودم توتیا.
خاقانی.
رجوع به زحمة و ترکیبات زحمت شود.|| مشقت. اشکال. سختی.عسرت : زحمت راه ؛ دشواری وسختی راه. ( ناظم الاطباء ). دشوار. بازحمت. مشکل. صعب. عسیر. سخت. ( ناظم الاطباء:دشوار ). رجوع به رنج بردن ، دشوار، دشواری ، مشقت ، زحمت کشیدن و دیگر ترکیبات زحمت شود. || کار. تلاش و کوشش. بار کشیدن. بار بردن : بیشتر بخوانید ...